loading...
QQFun | Best Funny Web
Mohaddese بازدید : 110 یکشنبه 26 بهمن 1393 نظرات (0)

یام شهادت دریاست . باران بندبندانگشتان درختان را میشمارد و از سرشاخه های فروتن بیدهای مجنون فرود می آید . روز شهادت کسی است که مادر خورشیدهای دنباله داری است که تا هنوز تاریخ زلالی زمین را تضمین کرده اند .

 ای بانوی آب و آیینه ! گیاهان از زمین به یاد تو سبز میرویند و شقایق ها از ازل تا ابد داغدار زخمی هستند که دستهایی نامهربان بر شانه های فدک زدند . هر دری را که میبینم دردی در من جوان میشود و زخمی کبود در من جوانه میزند .

ای زلال ترین بانوی دوعالم ! ای که تاریخ نامت را به احترام می نگارد و من تمام جغرافیا را به یاد تو محترم میشمارم . ای زلال تر از نسیم و ای ماناتر از عشق ! هرگاه نام تو بر زبانم می وزد جانی دوباره در من ریشه می دواند و اندوهی جانکاه زبانه می کشد . می دانم هیچ سنگی لایق آن  نبوده است که بر مزارت بنشیند و از این رو تنها خورشید بر مزار تو سایه بان است .

هان ای « مادر پدر» نام تورا  می برم ، زبان زمستانیم شکوفه می زند ، سلولهای صخره ای ام آواز میخوانند کلمات مچاله شده ام دهان به دهان میگردند و جهان را شیرین میکنند . تودر کدامین نقطه جغرافیا خورشید شده ای ؟ در کدامین دریا مرواریدی ؟ باکدام ابر ، از کدام سمت میباری که درختان به احترام باریدنت سبز ایستاده اند ؟

ای بانوی زلال ! دریا مهاجر است ، رودها مهاجرند ، تنها اندوه توست ، تنها زخم پهلوی توست که در کبودی تاریخ ماندگار است . من که ذهن و زبانم با یاد تو شکفته می شوند ، امروز با زبانی شکسته کلماتی سوگوار و اندوهی ژرف در خود می شکنم . در جایی خواندم :

مگر میتوان پهلوی تو بود و شکسته نبود ؟

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 184
  • کل نظرات : 15
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 19
  • آی پی امروز : 16
  • آی پی دیروز : 24
  • بازدید امروز : 20
  • باردید دیروز : 29
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 136
  • بازدید ماه : 990
  • بازدید سال : 5,897
  • بازدید کلی : 26,861